بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم
اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم
بیا با من مدارا کن که من غمگین و دل خستم
اگر از درد من پزسی بدان لب را فرو بستم
مجنونم ومستم به پای تو نشستم
آخر ز بدیهات بیچاره شکستم
بیا از غم شکایت کن که من همدرد تو هستم
اگر از همدلی پرسی بدان نازک دلی خستم
بیا از درد حکایت کن که من محتاج آن هستم
اگر از زخم دل پرسی بدان مرهم بران بستم
مجنونم ومستم به پای تو نشستم
آخر ز بدیهات بیچاره شکستم
برو راه وفا آموز که من بار سفر بستم
اگر از مقصدم پرسی بدان راه رها جستم
برو عشق از خدا آموز که من دل را بر او بستم
اگر از عاقبت پرسی بدان از دام تو جستم
مجنونم و دستم به دامان تو بستم
هشیار شدم آخر از دام تو جستم
نظرات شما عزیزان:
آیفون تصویری
ساعت13:45---23 آذر 1394